روایت پایداری زنان ایران در روزهای جنگ
روایت پایداری زنان ایران در روزهای جنگ
وقتی موشک‌ها به سقف خانه‌ها می‌کوبند و آژیرها خواب شهر را می‌دزدند، چیزی در دل جامعه زنده می‌ماند که نه با قدرت نظامی قابل سنجش است و نه با سلاح قابل مهار.

آن چیز، «زن ایرانی» است. زنی که در بحران‌ها ستون خانه است، در آشوب‌ها تکیه‌گاه فرزندان، و در لحظه‌های فروپاشی، آخرین سنگر امید.

بیش از ده روز از شروع تجاوز نظامی رژیم صهیونیستی به خاک ایران گذشته است. در حالی‌که جهان نگران آینده ژئوپلیتیک منطقه است، در کوچه‌های ایران صدای قدم‌های زنانی می‌پیچد که بار زندگی، فرزند، امداد، مقاومت و حتی قانون را بر دوش گرفته‌اند. این گزارش، تلاشی است برای روایت بخشی از حقیقتی که معمولاً در میان سرفصل‌های امنیتی و نظامی گم می‌شود: مقاومت زن ایرانی، نه در میدان نبرد، که در میدان زندگی.

تولد «ایران» در دل جنگ

فریبا، معلم سی‌ساله‌ای در تهران، در هفته سی‌وپنجم بارداری‌اش قرار دارد. او در دل جنگ، دختری را باردار است که نامش را «ایران» گذاشته. «وقتی صدای انفجارها می‌آمد، دستم را روی شکمم می‌گذاشتم و نفس عمیق می‌کشیدم تا دخترم نترسد.» فریبا و همسرش، با وجود پیشنهادهای مکرر برای ترک تهران، تصمیم گرفتند بمانند. برایشان مهم بود که فرزندشان در خاک خودش، در خانه خودش و در اتاق خودش به دنیا بیاید.

در این تصمیم، چیزی بیش از یک انتخاب شخصی نهفته است. این تصمیم، بازتاب یک نگاه ملی است؛ نگاهی که حتی در اوج ناامنی، از بذر امید غافل نمی‌شود.

پزشکی که بیمارستان را ترک نکرد

دکتر نسیم، متخصص اورژانس در یکی از بیمارستان‌های پایتخت، از همان روز نخست حمله‌ها، لباس خدمت را از تن درنیاورده است. در شرایطی که برخی از کارکنان تصمیم به ترک شهر گرفتند، نسیم ماند. «مریض‌ها به من نیاز دارند. الان وقت رفتن نیست.»

نسیم شب‌ها روی صندلی‌های بیمارستان می‌خوابد و روزها به معاینه مجروحان جنگی و بیماران معمولی ادامه می‌دهد. او می‌گوید: «اگر ما نمانیم، مردم احساس رهاشدگی می‌کنند. حضور ما یعنی هنوز چیزی پابرجاست.»

وکیلی که عدالت را تعطیل نکرد

ندا، وکیل ۴۲ ساله‌ای در تهران، فرزندان خردسالش را به خانه مادرش در شهری امن‌تر فرستاد اما خودش هر روز در راهروهای دادگاه رفت‌وآمد می‌کند. او می‌گوید: «بی‌عدالتی در بحران‌ها بیشتر می‌شود. اگر ما وکلا غایب باشیم، چه کسی از حقوق مردم دفاع کند؟»

ندا با اندوه از دوری فرزندانش سخن می‌گوید، اما تأکید دارد: «بچه‌هایم باید بدانند که مادرشان کنار مردم مانده است. این شاید بهترین درسی باشد که در این روزها می‌توانند یاد بگیرند.»

مادری که داوطلب شد

مریم، زن جوانی در یکی از شهرهای مرزی غرب کشور، در حالی که دو کودک خردسال دارد، داوطلب کمک به خانواده‌های آواره شده است. او غذای گرم می‌پزد، لباس جمع‌آوری می‌کند و سعی می‌کند برای کودکان دیگر هم مادری کند.

«ما زن‌ها وقتی بحران می‌آید، دو برابر می‌شویم؛ هم باید مادر باشیم، هم پرستار، هم روانشناس، هم فرمانده.» این جمله مریم خلاصه‌ای از وضعیتی است که هزاران زن دیگر نیز آن را زندگی می‌کنند.

مطبی که بسته نشد

در یکی از مناطق جنوبی تهران، مطب دندانپزشکی دکتر اعلم‌الهدی هنوز باز است. او و همکارانش تصمیم گرفتند حتی در روزهایی که موشک‌باران شدیدتر شده، خدمات درمانی را متوقف نکنند. «درد دندان نه می‌فهمد جنگ چیست، نه منتظر آرامش می‌ماند. وظیفه ما در زمان صلح و جنگ یکی‌ست.»

اعلم‌الهدی با غرور می‌گوید: «زنان زیادی داریم که با فرزندان‌شان آمده‌اند، فقط برای اینکه لبخندشان را نگه دارند. این یعنی زندگی هنوز جاری است.»

زنان، حافظان انسجام جامعه در بحران

بر اساس پژوهش‌های جامعه‌شناختی، زنان در بحران‌های اجتماعی و امنیتی، نقش دوگانه‌ای ایفا می‌کنند؛ هم حافظ بافت خانواده‌اند و هم نگهبان سلامت روانی جامعه. در ایران، این نقش در قالب کنش‌هایی نظیر داوطلبی، خدمات پزشکی، امداد، آموزش و حتی مدیریت بحران خانوادگی بروز یافته است.

اگرچه ساختارهای حمایتی از زنان در چنین موقعیت‌هایی هنوز نیازمند تقویت‌اند، اما آنچه امروز دیده می‌شود، نوعی خودسازمان‌یافتگی و تاب‌آوری زنانه است که از دل سنت‌های مادرانه و روحیه ملی نشأت می‌گیرد.

قهرمانان خاموش، ستون‌های پنهان پایداری ملی

در روزهایی که تصویر قهرمان، بیشتر با لباس نظامی و سلاح تداعی می‌شود، تصویر دیگری از قهرمانی نیز وجود دارد؛ زنی که در آشپزخانه‌اش غذا می‌پزد، در مطبش به بیماران لبخند می‌زند، در دادگاهش از عدالت دفاع می‌کند، و در دل تاریکی، شمع امید می‌افروزد.

این گزارش ادای احترامی است به قهرمانانی که شاید تیتر اول رسانه‌ها نباشند، اما واقعیت زیسته میلیون‌ها ایرانی را می‌سازند. زنانی که نشان داده‌اند حتی در دل آوار، می‌توان ایستاد؛ حتی وقتی جهان می‌لرزد، می‌توان پناه بود؛ و حتی وقتی جنگ سایه انداخته، می‌توان مادر ماند، پزشک ماند، و انسان ماند.

و این یعنی، ایران هنوز زنده است.

 

  • نویسنده : سمانه اسلامی