در این میان، نهادهایی نظیر کانونهای فرهنگی تربیتی، بهعنوان یکی از مؤثرترین فضاهای غیررسمی برای شکوفایی استعدادهای هنری، فرهنگی، اجتماعی و اخلاقی دانشآموزان شناخته میشوند؛ نهادهایی که مأموریت آنها نه صرفاً تکمیل آموزش مدرسهای، بلکه تربیت نسلی متعهد، خلاق و مشارکتجو در زندگی اجتماعی است.
با اینحال، آنچه در برخی تصمیمات اجرایی حوزه آموزشوپرورش، بهویژه در سطوح محلی و منطقهای مشاهده میشود، نشان از نوعی غفلت سیستماتیک از جایگاه پرورش در معماری کلان آموزش کشور دارد. یکی از نمونههای اخیر این روند، تغییر کاربری یک کانون فرهنگی تربیتی فعال شهرستان ساری( ناحیه یک )به فضای موقت مدرسهای (شهید عابدین پور) است؛ آن هم در شرایطی که گزینههای دیگری از نظر زیرساختی وجود داشته که امکان انتخاب مسیرهای کمهزینهتر و منطقیتر مانند استفاده از مدارس بلا استفاده و توفق خورده در شهرستان فراهم بوده است.
۱. نهاد تربیتی، «زائد» یا «ضروری»؟
کانونهای فرهنگی تربیتی، برخلاف تصور برخی از تصمیمگیران محلی، نهادهایی حاشیهای یا تزئینی نیستند. این مراکز دارای کد شناسایی رسمی در ساختار اداری وزارت آموزشوپرورش هستند و در اسناد تحولی مانند سند تحول بنیادین آموزشوپرورش، نقش آنها در تحقق اهداف کلان تربیتی تصریح شده است. حذف یا ادغام این مراکز، به معنای محرومسازی مستقیم نسل نوجوان از مسیرهای جایگزین رشد غیرآکادمیک است.
از منظر سیاستگذاری تربیتی، تصمیم برای حذف یا تغییر مأموریت چنین مرکزی، بدون پیوست تحلیلی دقیق، نوعی بیتوجهی به اصول بنیادین تربیت در نظام آموزش رسمی بهشمار میرود. در واقع، این تصمیم نه تنها در تراز یک انتخاب اضطراری قابل دفاع نیست، بلکه نشانهای از نبود درک دقیق نسبت به ماهیت تربیت در نظام تعلیم و تربیت است.
۲. مدیریت بحران یا انتقال بحران؟
یکی از خطاهای رایج در مدیریتهای محلی، اتخاذ تصمیماتی بهظاهر فوری و مصلحتاندیشانه است که در عمل، بحرانی بزرگتر در لایههای دیگر ایجاد میکنند. در این مورد خاص، تبدیل یک مرکز تربیتی فعال به فضای جایگزین مدرسهای، اگرچه ممکن است بهعنوان راهحل کوتاهمدت تلقی شود، اما موجب انتقال بحران از سطح کالبد آموزشی به سطح مأموریتهای تربیتی میگردد.
مدیریت نظام آموزشی نیازمند نگاه تلفیقی و چندبُعدی است. مواجهه صرفاً ساختمانی با چالشهای مدرسهای، بدون توجه به پیامدهای تربیتی آن، نشان از حاکمیت نگاه حداقلی به نهاد آموزشوپرورش دارد؛ نگاهی که آموزش را صرفاً در قالب کلاس و صندلی و دانشآموز خلاصه میکند و کارکردهای تربیتی، فرهنگی و اجتماعی آن را نادیده میگیرد.
۳. تناقض میان شعار و عمل؛ خلأ رویکرد فرهنگی در سیاستهای اجرایی
یکی از نقاط ضعف نگرانکننده در تصمیمات اخیر آموزشوپرورش در برخی مناطق کشور،علی الخصوص مازندران تناقض آشکار میان شعارهای فرهنگی دولت و اقدامات میدانی آن است. در حالی که گفتمان رسمی بر ضرورت «تعمیق تربیت» و «فعالسازی اوقات فراغت هدفمند» تأکید دارد، سیاستهای اجرایی گاه بهگونهای عمل میکنند که نتیجه آن تضعیف، ادغام یا حذف همان نهادهای تربیتی است که تحقق این اهداف را برعهده دارند.
این تضاد میان شعار و عملکرد، نهتنها اعتماد بدنه فرهنگیان و کارشناسان را خدشهدار میکند، بلکه به مرور، منجر به فرسایش سرمایههای اجتماعی آموزشوپرورش میشود. نهاد تربیتی، شناسنامه فرهنگی آموزش یک شهر است؛ حذف آن، حذف حافظه تربیتی و تجربههای زیسته نسلهاست.
۴. راهکار: بازنگری در نگاه به فضاهای تربیتی
توصیه جدی به سیاستگذاران حوزه آموزشوپرورش، خصوصاً در سطح استانها، آن است که پیش از هرگونه تغییر کاربری یا تصمیم اجرایی درباره فضاهای تربیتی، تحلیل پیامدهای میانمدت و بلندمدت تربیتی آن را در اولویت قرار دهند. زیرساختهای آموزشی، بخشی از پازل تعلیموتربیت هستند، اما جایگزینی آنها نباید به بهای فروپاشی زیرساختهای تربیتی تمام شود.
در حال حاضر، انتظار میرود مجموعه مدیریت آموزشوپرورش استان، ضمن احترام به نگرانیهای کارشناسان، فرهنگیان و خانوادهها، نسبت به بازنگری در این تصمیم اقدام نماید. جایگزینی فضاهای بلااستفاده موجود در منطقه، انتخابی عاقلانهتر و متناسب با اهداف کلان آموزشوپرورش است؛ مشروط بر آنکه تربیت، همچنان یکی از مأموریتهای اصلی تلقی شود.
سخن پایانی: آموزش بدون پرورش، آیندهای خواهد ساخت که در آن مهارت هست، اما معنا نیست؛ دانایی هست، اما هویت نیست. کانونهای فرهنگی تربیتی، اگرچه در سکوت فعالیت میکنند، اما ستونهای پنهان رشد متوازن نسل آیندهاند. حذف آنها، حذف آیندهای چندبُعدی و متفکر است.
- نویسنده : سید سنگدهی